اندر احوالات ما...

ساخت وبلاگ
کج کلاه دیشب یک ساعت تموم دهنشو باز کرده بود چشاشو بسته بود هر چه لایق خودش بود به من میگفت.همش هم سر اینکه دیروز عصر به مامانش گفتم فلان جا نمیام که آخر سر از ترسم و از اینکه میدونم اینا ول کن نیستن رفتم.با وجود اینکه رفتم اونجا باز نیم ساعت تموم مامانش گلایه میکرد و ول نمیکرد منم هیچی نگفتم ،هیچی...عوضش آخر شب پسرش خوب ما رو خجالت داد هرچی بد و بیراه بلد بود به من گفت .به خدا اینه که آدم میخواد زندگی کنه و گرنه آدم میزد این کج کلاه رو مینداختش بیرون.اصلا یک ذره این بشر فکر نمیکنه من زنشم چند ساله با هم داریم زندگی میکنیم .بی معرفت...

بعدم متکا و پتوش رو پرت کردم یه جای دیگه.بهش برخورد .قشنگ ناراحت شد . که بعدش دوباره فاز دوم دعواش رو شروع کرد و حرفای بد زد.

سحر اومده میگه پرنسا جونم بلند شو دم اذانه ها...منم از لجش بلند نشدم.جوابش ندادم.

دیگم باهاش حرف نمیزنم.

صبح هم میخواسته بره بیرون اومده میگه من دیشب تا حالا خوابم نبرده منم رومو کردم اونور تو دلم یه به جهنمی گفتم.

والا به خدا حقته پوستتو بکنم .

همش هم سر یک نمیام که به مادرش گفتما .....نخندین به خدا فقط سر همین...بدون هیچ توهینی فقط حرف دلم رو زدم گفتم نمیام...آخرش رفته در خونه مادرش دنبالش دیده نیست یعنی مامانش رفته از لجش نگفته به این...اینم همه رو سر من خالی کرد..منم انگار کفر گفته باشم که گفتم نمیام ....انگار از خط قرمز نظا م عبور کرده باشم یا به مقام عظمایی چیزی توهینی چیزی  کرده باشم .

میگن داعش این از داعش بدتره.

سلام علیکم...
ما را در سایت سلام علیکم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2yevariharvari32 بازدید : 257 تاريخ : جمعه 19 خرداد 1396 ساعت: 13:52