چطوری؟ ایرانیییییییی؟

ساخت وبلاگ

چند روز پیش حشمت رو بردم دکتر کودکان.دکتر گفت تا حالا آزمایش خون نداده ؟ گفتم نه.براش آزمایش نوشت و دیروز آماده شد.متاسفانه کم خونی داره.دیروز تا حالا دارم فکر میکنم که من از نظر تغذیه به این میرسم .هر روز غذای تازه براش آماده میکنم پس چرا این کم خونی داره؟همه هم بهم میگن به خوردن نیست.بعضی ها جذب آهنشون کمه.یکی میگفت همسایه ما لُره.ینقدر به خودشون میرسن که حد نداره .چقدر مغزیجات و هر روز کباب و انواع میوه ها.اصلا در بند رژیم گرفتن نیستن اما خانمه کم خونی داره به حدی که دکتر گفته باید کیسه خون بزنی.نمیدونم دیگه...

*

امروز صبح خواهر کج کلاه زنگ زد و بعد از حال و احوال گفت یه چیزی میخوام بهت بگم .گفتم بفرمایید.گفت مدتیه حس میکنم مادرم شبها تو خونه میترسه(مادر کج کلاه تنهاست).اما چیزی نمیگه و حس میکنم اعصابش ضعیف شده.از اون طرف دوستاش هم هی بهش میگن تو چطور شب رو تنها تو خونه میخوابی .بیایین هر کدوم هر هفته دو شب بریم پیشش بخوابیم.مادرم خونه خودش راحت تره تا اینکه جایی بره.گفتم باشه من حرفی ندارم.گفت پس چه روزهایی میایید و خلاصه هماهنگ کردیم و قرار شد از این به بعد دو شب تو هفته اونجا بخوابیم.

*

دیشب از بیکاری یه فیلم هندی دیدم . از نماشا دانلود کردم.واسه وقت گذرونی خوب بود.داستان یه پسر روستایی که عاشق یه دختر شهری و پولدار میشه و مثل تموم فیلم های هندی بازیگر زن خواننده است.آما انگلیسی میخوند خخ

الان فهمیدین ما اینترنت داریم میتونیم فیلم دانلود کنیم؟دلتون بسوزه .حالا همه اینها به کنار چرا بلاگفای بیچاره فیل*ر شده بود.چهار تا علاف مثل من میخوان بیان دو کلوم بنویسن والا.

*

اوه بگم از آزمون استخدامی.یادم نیست کی بود بابام زنگ زد برادرت اسمت رو آزمون استخدامی نوشته.گفتم وات؟!! چقدر خرج کردین؟گفت ۴۵ تومن.گفتم چرا؟ خدای من این ۴۵ تومن رو به خودم میدادین دعاتون هم میکردم.بعد برادرم زنگ زد با لحن جدی گفت:صد تومن خرج اسم نویسی ات شده .لااقل اندازه این صد تومن بخون و قطع کرد.

آقا من موندم و آزمون.براتون بگم از روز آزمون.قیامت بود.چقدر بیکار داریم!.رفتم تو اون کلاسی که افتاده بودم دو تا از همکلاسیام رو دیدم و زدیم زیر خنده.برای یه نفر (یه سالم  یه معلول)شصت نفر آدم ثبت نام کرده بودن.تازه این وضع رشته ما هست که شاید تعداد کمتره.وای به حال بقیه .رشته های مهندسی خیلی بودن.علوم انسانی هام همینطور .

عصر که مادرم زنگ زد گفتم خیلی سخت بود(آماده سازی از لحاظ روحی) و چیز زیادی نتونستم بزنم(بازم آماده سازی از لحاظ روحی).

بعدم گفتم خجالت کشیدم اومدم و کاش نمیومدم.مادرمم برگشت گفت تو نباید خجالت بکشی. ج‌‌‌ا باید خجالت بکشه که وضع رو به جایی رسوندن واسه یه نفر استخدام شصت تا پا میشن میان.

من تو یه کلاس کوچیک افتادم.یه نفر نیومده بود.بقیه هم میخندیدن میگفتن لااقل میومد کیک و ساندیسش رو میگرفت میخورد:)

بعضی هام چنان اخم ها تو هم .آقا حرف میزدی تو صف نگاهت میکردن دریغ از یه لبخند ژکوند.فکر کنم از استرس و قطعی نت بود.

در گوشی بگم دلم واسه دخترها سوخت اما پسرها بیشتر دلم سوخت. بیچاره ها. دختر که باشی، یکی خدا پشت کله اش میزنه بیاد تو رو بگیره ،پسرها چیکار کنن.اینم از آزمون ما.

 

سلام علیکم...
ما را در سایت سلام علیکم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2yevariharvari32 بازدید : 271 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:15